سفارش تبلیغ
صبا ویژن
میوه دانش، با کردار نیک چیده می شود نه با گفتار نیک . [امام علی علیه السلام]

نوید رحیمی

 
 
داستان های عاشقان(پنج شنبه 87 خرداد 2 ساعت 3:6 عصر )


به به چه داستانی  تو ادامه مطلب







رمان‌های
عاشقانه‌ی مسیحی که یکی از پرطرفدارترین گونه‌های ادبیات داستانی برای
خوانندگان مسیحی محسوب می‌شوند و یکی از حوزه‌هایی را تشکیل می‌دهند که
غالباً توسط محققان نادیده گرفته می‌شود، خوانندگان بی‌شماری را به خود
اختصاص می‌دهند که اغلب‌شان زنان مسیحی اهل انجیل‌اند که به حمایت عاطفی و
روانی نیاز دارند. در این مقاله که براساس تحقیقی نگاشته شده است که صدها
زن خواننده و نویسنده رمان‌های عاشقانه‌ی مسیحی را دربرمی‌گیرد،
داستان‌های خود زنان را درباره‌ی دگرگونی عاطفی و روانی که به واسطه‌ی
تجربه‌ی خواندن اتفاق می‌افتد، مطرح خواهم کرد تا بدین وسیله دلایلی را
بیابیم که نشان می‌دهد چرا زنان کتاب‌های این گونه‌ی خاص ادبی را
می‌خوانند.

[1] حتی محققانی که درباره‌ی رمان‌های عاشقانه بحث می‌کنند به این گفته‌ی کارول ترستن (Carol Thurston)
اعتقاد دارند که این گونه‌ی ادبی «اسطوره‌ی جاودانه‌ی داستان‌های
عاشقانه‌ای که خلاء عاطفی را پر می‌کنند» به شمار می‌آید. (1) تحقیقات بر
این خلاء عاطفی متمرکز می‌شوند و از این رو نتایجی که محققان همچون همیشه
ترسیم می‌کنند، نتایجی محسوب می‌شوند که زنان را محتاج و ناراضی به تصویر
می‌کشند. محققان، حتی کسانی همچون ترستن، تانیا مادلسکی (
Tania Modelski)، و جانیس ردوی (Janice Radway)
که عقاید مثبت‌تری درباره‌ی داستان‌های عاشقانه دارند، به کرات نتایج
بدبینانه‌ای درباره‌ی توانایی زنان در مهار کردن کمبودهایشان ترسیم
می‌کنند ـ کمبود عشق، پرورش کودک، عمل، مادر بودن یا کمبود هر چیز دیگری
که محققان تشخیص می‌دهند. به گفته‌ی مادلسکی، این گونه کتاب‌ها «به موقعیت
واقعی زنان جامعه‌ی ما پی می‌برند … و آن را در بافتی قرار می‌دهند که
برای زنان تسکین‌دهنده و دلنشین است.» بدین ترتیب آنها را قادر می‌سازند
تا بهتر با واقعیت‌های زندگی‌شان دست و پنجه نرم کنند، «خود را قانع سازند
که محدودیت‌ها در واقع فرصت‌هایشان محسوب می‌شوند.»(2)

این مسأله «کوشش برای برگزیدن چیزی است که برای زنان نمونه‌ی آرمانی برای شرایط موجود به شمار می‌رود.» (3). لیلیان رابینسون (Lillian Robinson)
در مقاله‌اش با عنوان «خواندن یاوه‌ها» اظهار می‌دارد که این رمان‌ها
«چیزهایی را تکرار می‌کنند که تجربه‌ی مستقیم و ایدئولوژی غالب توسط آنها
به برقراری ارتباط نایل آمده است». با توجه به نظر رابینسون این پیام آن
است که «عشق چیزی است که زندگی یک زن را به حرکت وامی‌دارد و آن را توجیه
می‌کند.» (4) کی ماسل (
kay Mussell)
چنین نتیجه‌گیری می‌کند که «خیال‌پردازی‌ رمان‌های عاشقانه در دنیای هنر
می‌تواند سطحی و بی‌اهمیت باشد اما در دنیای واقعی که زنان در آن زندگی
می‌کنند حقیقتاً غم‌انگیز است». (5). این نتیجه‌گیری‌ها که به وسیله‌ی
محققانی ثبت شده‌اند که دیدگاهی مثبت درباره‌ی تجربه‌ی خواندن دارند، این
احتمال را نادیده می‌گیرد که تجربه‌های خواندن داستان‌های عاشقانه
می‌توانند به صورتی معنی‌دار خوانندگان را دگرگون یا به آنها کمک کنند
کاری ورای نجات یافتن از دنیای مردسالاری انجام دهند.

[2]
این نتیجه‌گیری‌های تأسف‌انگیز براساس مقدمه‌ی نادرستی ترسیم می‌شوند: این
تصور که خوانندگان زن با پیام‌های غیرعادلانه و مردسالارانه‌ای که محققان
در رمان‌های عاشقانه می‌یابند، موافق‌اند. چه این رمان داستان «شیرین»
سیندرلا باشد یا قصه‌ی جذاب‌تر زن زیبا (که صرفاً مظاهر کلیشه‌های عامه
پسنداند)، مسأله این است که این گونه داستان‌ها قصه‌ی زن معصومی را باز
می‌گویند که رضایت خاطر شخصی را در برقراری یک ارتباط ـ که اغلب با تسلیم
و همواره با رهایی همراه است ـ با مردی با خصوصیات مردانه می‌یابند.
منتقدان این گونه‌ی ادبی ـ که نه فقط محققان ادبی بلکه کشیش‌ها، مادرانی
که به خاطر عادت مطالعه‌ی دختران نوجوانشان نگران‌اند، کتابداران مدارس
نیز را دربرمی‌گیرد ـ معتقدند که خوانندگان این گونه رمان‌ها با پیام‌های
مردسالارانه‌ی کتاب‌ها موافق‌اند و دیدگاه‌های جنسی‌ای را می‌پذیرند که
نشان می‌دهند زنان ناتوان و مردان بی‌پروایند. با فرض اینکه در دهه‌ی
1970، بسیاری از کتاب‌های عاشقانه‌ی غیرمذهبی پرفروش، تجاوز به قهرمان زن
توسط قهرمان مرد را شامل می‌شد، این خطر که زنان از این عادات تقلید کنند
و از این رو زندگی‌هایشان را براساس این عادات تغییر دهند، کاملاً ناگوار
تلقی می‌شد، حتی اگر موجه می‌نمود. با این وجود خوانندگان معتقدند که این
پیام‌ها را ملکه‌ی ذهن خود نساخته‌اند. جین آن کرنتز (
Jane Anne Krentz)
هنگامی که با گروه بسیار نویسندگان داستان‌های عاشقانه‌ی غیرمذهبی سخن
می‌گوید، «بیانیه‌ای خشم‌آور را ارایه می‌دهد و معتقد است رمان‌های
عاشقانه بر پایه‌ی خیال‌پردازی‌هایی بنا شده‌اند که خوانندگان را زیاد از
حد درباره‌ی حقیقت سردرگم نمی‌سازند و نیز احتمال بسیاری وجود دارد که این
گونه خوانندگان آنچه خوانده‌اند را به عنوان جانشینی برای عمل در دنیای
حقیقی به کار برند.» در مورد خوانندگان رمان‌های عاشقانه این پندار بیش از
خوانندگان دیگر انواع کتاب‌ها صورت عمل به خود می‌گیرد.(6) خوانندگان ـ
حتی خوانندگان زن مسیحی که اغلب به صورت کلیشه‌ای اشخاصی بی‌تجربه نسبت به
دیگر افرد به تصویر کشیده می‌شوند ـ تفاوت میان واقعیت و خیال‌پردازی را
می‌دانند؛ آنان درمی‌یابند که در حال خواندن آداب و رسوم قراردادی و نه
واقعیت هستند، حتی اگر بی‌همتایی کتاب‌های جدید را تصدیق کنند. آنها با
کمک کتاب‌ها داستان‌های خیالی خلق نمی‌کنند. گرچه در مقیاس وسیع کتاب‌ها
را به کار می‌گیرند تا واقعیات فردی‌شان را تغییر دهند. در حالی که
منتقدان این مسأله را ارزیابی نمی‌کنند، به این دلیل که نفوذ خوانندگان را
در نظر نمی‌گیرند و آنان را همچون مصرف‌کنندگانی بی‌اراده تلقی می‌کنند که
رمان‌ها را بدون پردازش هوشمندانه می‌بلعند. با اینکه برخی از بررسی‌های
منتقدانه بر روی رمان‌های عاشقانه تا حدی ـ که اغلب‌شان در دهه‌ی 1980
کامل شدند، هنگامی که رمان‌های غیرمذهبی به اوج محبوبیت خود دست یافتند ـ
سودمنداند، اما باز بر تأثیرات منفی خواندن این گونه رمان‌ها متمرکز
می‌شوند. بسیاری از تحقیقات با اطلاعات قابل اندازه‌گیری، مصاحبه‌های شخصی
یا مطالعات مربوط به قوم‌نگاری (که البته «خواندن داستان‌های عاشقانه» اثر
ردوی استثنایی مهم به شمار می‌رود) ثابت نشده‌اند اما در عوض با صدای بلند
به آداب قراردادی این گونه‌ی ادبی اعتراض کرده‌اند و نگرانی بی‌اساس
درباره‌ی اینکه چنین رمان‌هایی چگونه ممکن است بر زنان تأثیر بگذارند را
بازمی‌تابانند بی‌اینکه مدرکی ارایه دهند که کتاب‌ها حقیقتاً چگونه بر
زنان تأثیر می‌گذارند. محققان، حوزه‌هایی را که زنان حقیقتاً مایلند
درباره‌شان بحث شود، بدون بررسی رها کرده‌اند: شیوه‌های مثبت خواندن این
گونه کتاب‌ها که باعث تغییر زندگی‌شان می‌شود.

[3] این گونه‌ی ادبی که به واسطه‌ی رمان‌های گریس لوینگستن هیل (Grace Levingston Hill) در پایان سده‌ی گذشته خلق شد و محبوبیت‌اش از هنگامی که جانت اوک (Janette Oke)
نوشتن رمان‌های عاشقانه‌ی چمنزارش را در 1979 آغاز کرد، افزایش یافت، برخی
از آداب و رسوم داستان‌های عاشقانه‌ی غیرمذهبی را با خواننده در میان
می‌گذارد. هر دو نوع این رمان‌ها، ماجراهای قهرمان زنی را از معصومیت تا
کسب تجربه به واسطه‌ی برقراری ارتباطی عاشقانه با یک مرد دنبال می‌کنند.
به طور کلی، این رمان‌ها با کششی اولیه آغاز می‌شوند و سپس نفرتی میان
قهرمان زن و قهرمان مرد شکل می‌گیرد و 150 صفحه‌ی بعدی یا بیشتر تنش را
برطرف می‌کند. کمی پس از آنکه عشق شکل می‌گیرد، «دوره‌ای سیاه» عاشق و
معشوق احتمالی را از یکدیگر جدا می‌کند، اما این دوره همواره خاتمه
می‌یابد. در آخرین صفحات کتاب، ازدواج تضمین می‌شود و رمان پایان
می‌پذیرد. در رمان‌های متوالی که توسط ناشران عمده نظیر استیپل هیل (
Steeple Hill) (که مالک آن هارلکوئین است (Harlequin و لاو اینسپایرد (Love Inspired
تمام این وقایع در 180 صفحه رخ می‌دهد. در رمان‌های عاشقانه‌ی مسیحی،
رابطه‌ی جنسی، خشونت یا فحاشی به چشم نمی‌خورد. طرح مرکزی داستان، کشمکش
مذهبی است که اغلب به زنی مربوط است که بر گناهان گذشته‌اش چیره می‌شود یا
می‌آموزد چگونه عشق را بپذیرد. جزئیات دقیقی که درباره‌ی ایمان وجود دارد
با توجه به مرکز نشرکتاب ممکن است کمتر یا بیشتر مطرح گردد. به عنوان
نمونه، کتاب‌های استیپل هیل به طور کلی مسیحی محسوب می‌شوند بی‌اینکه به
فرقه‌ی مذهبی به خصوصی اشاره یا جزئیات تعالیم مذهبی خاصی همچون غسل تعمید
یا مراسم عشا ربانی را عنوان کنند. دیگر مراکز نشر مانند مالتنام (
Multnomah) چشم‌انداز نسبتاً ساده‌انگارانه‌ای از مسیحیت به دست می‌دهند که اساساً تجربه‌ای نومسیحی را توصیف می‌کند.

[4]
خوانندگان این گونه‌ی ادبی را بیشتر افراد سفیدپوست طبقه‌ی متوسط و پایین
جامعه و با طیف سنی گسترده تشکیل می‌دهند. در بیشتر موارد، خوانندگان،
افراد نومسیحی یا صرفاً «مسیحی» شناخته می‌شوند گرچه برای آنان این واژه
بر تجربه‌ای نومسیحی دلالت دارد. در حالی که خوانندگان کمی بی‌شک کاتولیک
هستند و مراکز نشر کتاب مورمون (
Mormon)، دزرت بوک (Desert Book) و کاوننت کامیونیکیشنز (Coventant Communications)
رمان‌های عاشقانه‌ای منتشر می‌کنند که اعضای کلیسای خودشان را مدنظر
دارند، تمام زنانی که در تحقیق برای این مقاله شرکت جستند از عنوان
پروتستان برخوردارند و اغلب غیرفرقه‌ای بوده و اهل خواندن انجیل نیستند.
باورهای نیرومند که عامل تمایز دو جنس است، گناه نخستین، مرگ آرامش‌بخش،
رستاخیز و تجربه‌ی نومسیحی بودن که در آن، در برخی لحظه‌های مشخص زندگی یک
شخص، مسیح به قلب او «وارد می‌شود» و بخشش تمام گناهان را یک بار و برای
همیشه با خود می‌آورد و رستگاری و مکانی در بهشت پس از مرگ را برای هر فرد
تضمین می‌کند، چیزهایی هستند که قسمت عمده‌ی خوانندگان در آن سهیم
می‌شوند. رشد تجربه‌ی نومسیحی بودن به خوبی ثابت شده است و از این رو
برتری چنین معتقدانی در فرهنگ عامه‌ی مسیحی تعجب‌برانگیز نیست. برای
دریافتن این مسأله بر طبق معیارهای این گونه افراد، چیزی را که زنان از
خواندن رمان‌های عاشقانه‌ی مسیحی کسب می‌کنند، بر مبنای پاسخ صدها زن
خواننده و نویسنده‌ی این ژانر جمع‌آوری کرده‌ام. در مصاحبه‌های تلفنی،
مکاتبات الکترونیکی و اتاق‌های گفت‌وگو (
chat room
زنان اطلاعاتشان درباره‌ی عادت مطالعه و داستان‌های شخصی راجع به اینکه
کتاب‌ها چگونه بر آنان تأثیر می‌گذارند با من در میان گذاشتند. طرح
پرسش‌هایی نظیر «آیا هرگز کتابی زندگی‌تان را تغییر داده است؟» پاسخ‌های
پرشوری برانگیخت. من به عنوان ناظری شرکت‌کننده در دنیای طرفداران، نمونة
پاسخ‌ها را یادداشت و برقراری ارتباط با زنان را گسترش دادم که گاه به
برقراری بحث‌هایی دوستانه درباره‌ی مطالعه، ایمان و شور عشق می‌انجامید.
در پایان، بسیاری از نویسندگان، نامه‌های الکترونیکی طرفداران‌شان را در
اختیار من قرار دادند که بصیرت بیشتری درباره‌ی این مسأله به من بخشید که
زنان از چه ویژگی‌هایی در رمان‌های عاشقانه‌ی مسیحی لذت می‌برند.

[5]
صدها زن خواننده‌ی رمان‌های عاشقانه‌ی مسیحی که با آنها صحبت یا مکاتبه
کردم یا نامه‌هایشان برای بخشی از تحقیق‌ام درباره‌ی تجربه‌ی خوانندگان
این گونه رمان‌ها در اختیارم قرار گرفت، تا اندازه‌ای از تجربه‌ی
مطالعه‌شان الهام می‌گیرند از این رو که آنان آماده‌ی پذیرش چنین تجربه‌ای
هستند. به نوشته‌ی برندا.یی.برشر (
Brenda E. Brasher
زنانی که انجیل می‌خوانند ـ قسمت عمده‌ی خوانندگان ـ «تمایل دارند بر
صمیمیتی که در پیچیدگی ذهنی شخصیت‌ها وجود دارد، تأکید کنند» و از این رو
«قلب را در مکانی بالاتر از عقل قرار می‌دهند.» (7) بدین ترتیب رمان‌های
عاشقانه‌ای که «قصدشان به کار گرفتن احساس و نه عقل خواننده است، برای
خوانندگان زن مسیحی خوشایند‌اند، زیرا ارزش‌های زن محوری همچون بخشش،
شفابخشی، تقسیم کردن و عشق را که زنان مسیحی به لحاظ سنتی از آنها حمایت
می‌کنند، گرامی می‌دارند. (8) زنان مسیحی هنگام خواندن پیروزی این ارزش‌ها
بر شر، شاهد تأیید عقایدشان هستند. این تأیید به واکنش عاطفی می‌انجامد.
برای نمونه خواننده‌ای در ایرلند که مبلغ مسیحی است، برای بی.جی. هاف (
B.J. Hoff)
نوشته است: «کتاب شما به من شهامتی جدید بخشید.» (9) مبلغ مسیحی که ادعا
می‌کند «شهامتی جدید» به دست آورده، نشان می‌دهد واکنش عاطفی در فرهنگ
عامه نه تنها امکان‌پذیر بلکه مثبت و به طور بالقوه سودمند است.

[6]
واکنش اغلب خوانندگان نسبت به رمان‌های عاشقانه‌ی مسیحی با واکنش عاطفی
مرتبط در کتاب‌ها آغاز می‌شود. طرفداری به رابین لی هچر گفته است: «با
خواندن این کتاب‌ها احساس می‌کنم فرد بهتری هستم.» (10) به گفته‌ی او
تجربه‌ی کتاب‌های هچر، اعتماد به نفس وی را افزایش داده است. گرچه این
مسأله لزوماً با تغییرات زندگی وی مربوط نیست ـ به این دلیل که او تنها
احساس می‌کند «فرد بهتری» است ـ اما احتمال تغییر وجود دارد. همه چیز با
واکنش عاطفی نسبت به متن آغاز می‌شود. زنان به کرات با این عبارات از
کتاب‌ها ستایش به عمل می‌آورند: «به روحم نفوذ کرد و قلبم را دزدید» (11)،
«به قلبم نفوذ کرد، گویی هر لحظه را با کتاب می‌زیستم» (12) و «هر احساسی
را که در فکرم می‌گنجید تجربه کردم» (13). این کتاب‌ها باارزش‌اند زیرا
الهام‌بخش واکنشی عاطفی‌اند. یکی از طرفداران دب رینی (
Deb Raney)
که راجع به رمان‌اش، «زیر آسمان جنوبی» برای او نامه‌ای نوشته، این دو
مسأله را صرفاً با گفتن اینکه رمان «عمیقاً عاطفی و الهام‌بخش بود» به هم
مرتبط می‌داند. (14) برای این خواننده رمان برای اینکه الهام‌بخش باشد،
باید عمیقاً عاطفی باشد. از دریچه‌ی واکنش عاطفی، خوانندگان با شخصیت‌ها
همذات پنداری می‌کنند و از آنها چیزهایی می‌آموزند. از دریچه‌ی نشان دادن
واکنش عاطفی نسبت به شخصیت‌ها، خوانندگان در سیر عاطفی رمان شرکت
می‌جویند. از آنجا که رمان‌های مسیحی با ذات همواره مهربان خداوند خاتمه
می‌یابند، خواننده هم در پایان هنگامی که کتاب را زمین می‌گذارد، عشق
خداوند را تجربه می‌کند، چنانچه زنان در طول بحث‌های ما به این مسأله
گواهی دارند.

[7]
برای زنانی که من با آنها صحبت کردم، ارزش یک متن در خود آن متن نیست،
بلکه در تجربه‌ی خودشان با متن وجود دارد. بدین معنا که روی هم رفته نظرات
بر روی کتاب‌ها متمرکز نشده بود (به عنوان نمونه، نخستین شیوه‌ی بیان یا
انتقاد درباره‌ی تمهیدات طرح قصه) بلکه در عوض به واکنش‌های شخصی نسبت به
کتاب پرداخته بود، به عبارت دیگر، اینکه کتاب‌ها برای آنان چه کرده بودند.
واکنش زنان به متن‌ها اساساً بازنویسی متن‌ها نیست (گرچه اغلب نامه‌های
طرفداران با یک یا دو جمله‌ی آکنده از شور و شوق اما بسیار کلی درباره‌ی
رمانی که خوانده‌اند، آغاز می‌شود)، بلکه داستان‌هایی شخصی درباره‌ی این
است زندگی‌شان چگونه در واکنش به رمان تغییر یافت.

[8]
خوانندگان و نویسندگان رمان‌های عاشقانه‌ی مسیحی بارها به من یادآوری
کرده‌اند که داستان عشق خدواند نسبت به بشر ـ چنانکه در نوشته‌های قدیس
مسیحی آمده است ـ خود عاشقانه است، داستانی از عشقی بی‌نقص. میریام (15)
اسیر این عقیده می‌شود، هنگامی که می‌گوید: «من معتقدم ازدواج نمادی
نیرومند از رابطه‌ی بشر با مسیح است. او عاشق و ما معشوق هستیم.» (16)
گفت‌وگو راجع به رستگاری بر این نوع زبان عاشقانه متکی است. برند‌ای برشر
می‌نویسد، زنان بری توصیف مسیح استعاره‌هایی را به کار می‌گیرند که
«امتداد گسترده‌ای دارد، از دوست تا عاشق یا همسر و حتی کودکی که به حمایت
مادر نیاز دارد.» (17) این واژه‌ها ـ دوست، عاشق، شوهر، کودک ـ همه
واژه‌هایی هستند که در داستان‌های عاشقانه (و غیر مذهبی مسیحی) منعکس
می‌شوند. در همان حال، ارتباطات زناشویی مسیحی با استفاده از گفت‌وگوهای
راجع به رستگاری توصیف می‌شود. به عنوان مثال، کلیسا عروس مسیح است و همان
طور که مسیح، کلیسایش را دوست دارد، شوهران نیز باید همسران‌شان را دوست
بدارند. ایمان و رابطه‌ی عاشقانه به لحاظ زبانی به یکدیگر پیوسته‌اند، تا
جایی که نوعی ارتباط میان ایمان و رابطه‌ی عاشقانه‌ وجود دارد که کسانی را
پس می‌راند که نمی‌توانند در آن شرکت جویند، به این دلیل که تنها هستند یا
ارتباط زناشویی‌شان از نمونه‌ی ایده‌آل حمایت شده در بلاغت مسیحی بدتر است.

[9]
برای برخی از زنان، رمان‌های عاشقانه‌ی مسیحی به اشکال گوناگون مکانی برای
دستیابی به آن نوع عشق است. رمان‌نویس غیرمذهبی، الیزابت لاول (
Elizabeth Lowell)
می‌نویسد: «فقط در داستان‌های عاشقانه است که تعهدی ـ عشق ـ ماندگار و
سودمند بین یک مرد و یک زن مورد ستایش قرار می‌گیرد.» تنها در این گونه
رمان‌هاست که خداوند به این پیوند راه می‌یابد و آن را به شکلی آرمانی
برای زنان مسیحی خلق می‌کند. (18) این گروه سه نفره ـ خداوند، مرد، زن ـ
ازدواج مسیحی را شکل می‌دهند، ازدواجی که باعث رشد مردان و زنان می‌شود.
به نظر سوزان یوهاش (
Suzanne Juhasz)  عشق غیرمذهبی و هویت شکل گرفته:

«با
یکدیگر پیش می‌روند از این رو که عشق حقیقی قابل اعتماد، دوجانبه، بی‌قید
و شرط و ابدی است. تنها یک شخص بالغ، شخصی باهویت اصیل و توانایی استفاده
از آن در دنیاست که می‌تواند به درستی عشق بورزد. عشق برای فرد ضروری است
تا بتواند به این نوع فردیت دست یابد. بنابراین، عشق و هویت دو قطعه‌ی
متفاوت نیستند بلکه وجوهی داستانی به شمار می‌روند.» (19)

اگر
عشق غیرمذهبی این نوع واکنش را برانگیزد، معتقدان به عشق مسیحی که خداوند
را نیز دربرمی‌گیرد، مطمئناً حتی انتظارات بالاتری از نیروی
دگرگون‌کننده‌ی عشق دارند. (20)

[10] فشاری که خوانندگان رمان‌های عاشقانه‌ی مسیحی، بر عشق مسیحی قرار می‌دهند، می‌تواند عمیق باشد. جن سیلویوس (Jan Silvious)
نویسنده و روان‌ درمان‌گر مسیحی که بر مشاوره در روابط میان افراد متمرکز
می‌شود، می‌نویسد: «بودن در رابطه‌ای که دلبستگی، سرسپردگی و ایثار کامل
می‌طلبد، در مواردی خوب و در مواردی مسیح‌وار است.» (21) «دلبستگی،
سرسپردگی و ایثار کامل» واژه‌هایی هستند که عاشقان در داستان‌های
عاشقانه‌ی غیرمذهبی اغلب به کار می‌گیرند تا رابطه‌ی خودشان را توصیف
کنند. برخلاف آن، در رمان‌های عاشقانه‌ی مسیحی، قهرمان مرد و زن، خداوند
را قبل از عشق‌شان برای یکدیگر در اولویت قرار می‌دهند. نویسنده‌ی
کتاب‌های پرفروش، فرانسین ریورز (
Francine Rivers)
در مقاله‌ای که از زنان خواسته بود تا دلایل‌شان برای خواندن رمان‌های
عاشقانه‌ی مسیحی را توضیح دهند، از رسانه‌ها ـ از جمله، احتمالاً سعی و
کوشش رمان‌های عاشقانه‌ی مسیحی ـ برای موعظه کردن این نکته که «عشق و
رابطه‌ی جنسی چیزهایی هستند که منظور می‌شوند نه ارتباط» انتقاد کرده بود.
این نکته درست نیست، او می‌نویسد: «چیزی که ما حقیقتاً نیاز داریم عشق
مسیحی و برقراری رابطه‌ای با او است. تنها در آن زمان است که عمیق‌ترین
نیازهای ما برآورده می‌شود ـ چیزی که رمان هیچ گاه قادر به انجام‌اش
نیست.» (22) ضرورت عشق خدایی، طرح مرکزی نوشته‌های خود ریورز را تشکیل
می‌دهد، اما نیروی عشق را انکار نمی‌کند. از این رو، رمان‌های عاشقانه‌ی
مسیحی، می‌توانند به زنان کمک کنند تا عشق‌شان را در اولویت قرار دهند،
بدین ترتیب خداوند، نه یک مرد، سرچشمه‌ی اصلی سعادت یک زن می‌شود، گرچه
رمان‌ها مردان را نادیده نمی‌گیرند. خوانندگان باید سعادت را هم در خدا و
هم در ازدواج بجویند. در مورد این نوع سعادت، ریورز تذکر می‌دهد: «خدا را
شکر می‌کنم که خالق عشق و دوستدار او هستم.» «از او بخواهید تا به شما کمک
کند که از لحظه‌های عاشقانه‌ی زندگی‌تان لذت ببرید بی‌اینکه برخی از آنها
را در اولویت قرار دهد.» (23) زنان مسیحی نسبت به خداوند و نه رابطه‌ای
عاشقانه متعهدند و حتی ریورز که در میزان فروش رمان‌های عاشقانه‌ی مسیحی
سرمایه‌گذاری کرده است نیز به این مسأله واقف است. ژاکلین کوک (
Jacquelyn Cook) که نویسنده است، این داستان را با ما در میان می‌گذارد:

زن
جوانی در تگزاس به من گفت که در جریان دنبال کردن یک پرونده‌ی طلاق چقدر
بی‌قرار بود. «خواندن رمان‌های واضح حالم را بدتر می‌کرد. آماده بودم که
دوباره به کانون زناشویی‌ام برگردم که «رودخانه‌ای در این میان» را خواندم
و آموختم ازدواج باید بر پایه‌ی عشق خداوندی بنا نهاده شود. می‌خواهم
همچون لیلی منتظر بمانم تا کسی را بیابم که می‌تواند با من در ذهن، قلب و
روح یکی شود.»(24)

[11]
در حالی که نویسنده‌ی نامه به رغم تجربه‌ی منفی گذشته‌اش در نقش یک همسر
آشکارا آرزوی ازدواج دارد و هنوز معتقد است که ازدواج سعادتی را به ارمغان
خواهد آورد که انسان در دوره‌ی تجرد نمی‌تواند آن را کسب کند، اما به
تعریفی جدید از زناشویی دست یافته است. از چشم‌انداز مسیحی، این تعریف نو
که «براساس عشق خداوند بنا می‌شود» باید اتحادی سعادت‌بخش را تضمین کند
همان طور که در رمان کوک گفته می‌شود. اینکه رمان‌های عاشقانه‌ی مسیحی،
توصیه‌هایی برای خلق ازدواجی سعادت‌آمیز را به همراه دارند، تعجب‌انگیز
نیست. خانمی اعلام کرد که به این دلیل از خوانندگان این گونه رمان‌ها لذت
می‌برد که «نشان می‌دهند به عنوان یک فرد مسیحی چگونه باید روابط و زندگی
را کنترل کرد.» (25) در حالی که ممکن است بسیاری از مسیحیان با این
اظهارنظر قطعی مخالفت کنند، اما خوانندگان رمان‌های عاشقانه‌ی مسیحی
درمی‌یابند که کتاب‌ها درباره‌ی روابط‌اند. خواننده‌ای که در خانواده‌ای
بزرگ شده بود که مادر به تنهایی آن را اراده می‌کرد، ادعا می‌کند که این
کتاب‌ها را می‌خواند زیرا «آرزومند» پدری بوده است  که فقدان‌اش را در دوران کودکی احساس می‌کرد. سیمون (
Simon)
اعتراف می‌کند: «خواندن این کتاب‌ها مرا به خواندن کتاب‌های دیگر راغب‌تر
می‌کند»، «این کتاب‌ها دنیایی را به من نشان می‌دهند که حتی نمی‌دانستم
وجود دارند» ـ دنیایی که در آن مردان، زنان را دوست دارند و در آن خداوند
به همه عشق می‌ورزد، او ادامه می‌دهد:

به
اعتقاد من این کتاب‌ها نیازهایی را در من بیدار می‌کنند که خود
درنمی‌یافتم و به طور متوالی صدایی برای نیایش به وجود می‌آورند و من
نمی‌دانستم چگونه نیایش کنم. والدین مایلند خداوند را بازبنمایند که بدین
ترتیب فرزندان‌شان تصویری از خداوند به دست آورند. برای گروهی از ما که
این توانایی را ندارند، این شیوه‌ی حیرت‌آوری برای مشاهده‌ی این است که
عشق خداوند واقعاً چگونه است. گرچه به دلایلی اگر راجع به عشق خداوند به
من بگویند همان تأثیری را ندارد که خواندن این رمان‌ها بر من دارد.(26)

برای
این زن، مردان، خداوند و عشق کاملاً به یکدیگر پیوسته‌اند. برای او زبان
عشق، دست یافتنی‌ترین زبان برای او در یافتن عشق خداوند است. دلیل اولیه‌ی
او برای خواندن رمان‌های عاشقانه‌ی مسیحی، آرزویش برای داشتن پدر بود و
احساس می‌کرد قهرمان مرد می‌تواند این نقش را بر عهده گیرد، از این رو که
وی «همواره نیرومند است و همواره می‌داند که دقیقاً چه اتفاقی خواهد
افتاد.» او عشق خداوند را در قالب مردی می‌یابد که یک زن را دوست دارد.








بازدیدهای امروز: 1  بازدید

بازدیدهای دیروز:0  بازدید

مجموع بازدیدها: 2691  بازدید


» اشتراک در خبرنامه «